[ماه نیزه نشین؛ سیدالشهداء]

  • خانه 
  • دلنوشت دلنوشت دلنوشت دلنوشت مناجات.. دلنوشت دلنوشت دلنوشت 

وصیت نامه دختر فلسطینی

27 مهر 1402 توسط زهرا انصاری

⭕️ وصیت نامه دختربچه فلسطینی💔

سلام، من هایا هستم و اکنون وصیت نامه ام را می نویسم
١. پول‌ های من ۸۰ شکل است:
۴۵ شکل (واحد پول) برای مامان،
۵ شکل برای زینت،
۵ برای هاشم، ۵ برای تیتا، ۵ برای خاله هبة، ۵ برای خاله مریم، ۵ برای دایی عبود و ۵ برای عمه سارة

۲. اسباب بازی‌ها و همه چیزهایم برای دوستانم، زینت خواهرم، ریما، منة، أمل

۳. لباس‌ های من: برای دخترعموهایم و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید.

۴. کفش های من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید، البته بعد از شستن

 نظر دهید »

غزه

26 مهر 1402 توسط زهرا انصاری

​«در من غـــــزه‌اے بمبــــاران شــــده!»

از صبح که چشم باز کردم تا مثل هر روز صبحانه آماده کنم ، هرچقدر فندک زدم تازه یادم آمد که گاز برای تعمیر قطع شده، به تو فکر کردم!

وقتی لقمه صبحانه را بدست کودکم دادم و با لب های آویزان شده پرسید:« مامان امروز صبحونه‌ی گرم نداریم»  به تو فکر کردم!

حتی وقتی آب داشتیم اما خبری از آب گرم نبود به بی آبی تان فکر کردم!

این روزها، وقتی با کودکم به بیرون می‌رویم به نا امنی جاده هایتان فکر می‌کنم.

یا وقتی کودکم برای ساعتی از من جدا می‌شود و در گوشم زمزمه می‌کند:« مامان مهربونم دلم برات تنگ میشه!»

به تو و جای خالی کودکان از دست رفته ات فکر می‌کنم!

زمانی‌که خانواده ام با من تماس می‌گیرند به خانواده ی از دست رفته ات و قبرهای دسته جمعی‌شان فکر می‌کنم!

وقتی در منزل با لباس راحت هستیم به تو فکر می‌کنم، که حتی شب‌ها هم باید باعبا بخوابی تا اگر سقف منزلتان با بمب ها فرو ریخت، جسد بی جانت پوشیده باشد که مبادا نگاهی به سمت تو جلب نشود!

شبها که می‌شود و چشمانم به آسمان پر ستاره‌ خیره می‌شود به بمب های فسفری که بر سرتان می‌ریزند فکر می‌کنم بمب هایی که خاموش نمی‌شوند و تاعمق جان می‌سوزانند.

این روزها برای تو و خانواده ات و برای کودکانت 

ذکر لب هایم  «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ » و «إلهی عَظُمَ البَلاء» شده برای تویی که مضطر و بی پناه هستی اما شجاع و پرقدرت ایستاده ای !

خودت خوب می‌دانی که به زودی کشور سبز و پر از زیتون ات به آرامش می‌رسد و باصدای اذان مسجدالاقصی‌‌ای که آرام گرفته و امام جماعتش، کسی است که سالها منتظر آمدنش بودیم با نمازگزارانی شاداب پر می‌‌شود؛

و صدای بازی و خنده ی کودکانی که سال‌ها سرگرمی شان صدای توپ و تانک جنگی بود، در حیاط مسجد می‌پیچد.

آن زمان، در ذهنت مرور می‌کنی که چقدر سخت و هولناک بود اما پایان خوبی داشت.

آری قطعا  «إِنَّ مَـعَ الْعُسْــــــــرِ یُسْــــــرًا» است.
✍🏻 مختاری

#بیگناه #غزه #فلسطین

#رژیم-صهیونیست

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

 نظر دهید »

تکلیف

18 مهر 1402 توسط زهرا انصاری

​سهم من ؟

یک محاسبه ی ساده ….!

تاریخ می گذرد ، آدم ها می آیند و می روند

اگر من ، تو و ما برای جهانی شدنِ دین اسلام تلاشی نکنیم ، باز هم خدای قادر و توانا دینش را در جهان گسترش خواهد داد ، آخر او خداست و بی نیاز مطلق و غنیّ بالذات.

اما اگر کمی زرنگ و فهیم باشیم ، می توانیم نام خود را در لیست مروّجان و مبلّغان آیین نبوی و شریعت علوی ثبت نماییم !

باز هم تکرار می کنم که خدا هیچ نیازی به ترویج و تبلیغ ما ندارد.

 این ماییم که می توانیم از فرصت پیش رو استفاده کرده و نام خود را در دستگاه الهی ماندگار کنیم!

#ایران #اسلام #جهان #عدالت #عشق #جنگ #صبر #اسلام #دین #یقین #نور #نماز #مسلمان #جهان #رسانه #مبلغ #فرصت #الهی #دعا

#انسانیت #تلاش #حرب #تبلیغ

 نظر دهید »

دلنوشت

17 مهر 1402 توسط زهرا انصاری

​# دلنوشته 

🍂 رفیقِ من …

میدونی بیشترین شناخت از

اطرافیانت رو کِی پیدا میکنی؟؟

زمانی که حال و وضع روحی خوبی نداری 

و بیشتر از همیشه به مراقبت و

توجه نیاز داری ، 

رفتار و برخوردی که اون زمان

باهات دارن نشون میده که در واقعیت چقدر براشون ارزش داری ،

و مهم هستی …✌

شبتون بخیر بامعرفتا 🌙

💟

#دلنوشته#رفیق#دوست#اهمیت#صفا#صمیمیت

#سادگی#پناه#مهربانی#بامعرفت#زمان#روح#روان

#آرامش#صداقت#حوالی#پیرامون‌#صبر#تلاش

#امید‌#ارزش#اهمیت‌#دل#همراز

 نظر دهید »

رفاقت یا رفاقطع

11 مهر 1402 توسط زهرا انصاری

​اول راهنمایی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون دو تا کوچه با ما فاصله داشت. من هر روز ساعت هفت صبح، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون… زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد. از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود. می رفتم دَم در خونه ی رفیقم دنبالش، در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید، صبحونه می خورد، به موهای وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و می گفتم‌ کجایی دیر شد فقط یه کلمه رو تکرار می کرد. اومدم… اومدم. ساعت هفت و نیم تازه تشریف فرما می شد. تا وقتی به مدرسه برسیم از استرس سکته می کردم چون می دونستم اگه‌ناظم مدرسه ما رو ببینه و نتونیم یواشکی بریم تو صف، یه تو گوشی مهمونش هستیم. هفته ای دو سه تا تو گوشی رو می خوردیم. به من و رفیقم می گفت کنار هم وایسیم، خودش رو به رومون بود. با دست راستش می زد تو گوش چپ من، با دست چپش می زد تو گوش راست اون. هر بار تو گوشی می‌خوردیم رو می کرد بهم و می‌گفت به جون هر چی مَرده از فردا زودتر بیدار میشم. نمی دونم چرا با این قسم های دروغش نسل ما مردا منقرض نشد. این داستان چند ماه تکرار شد و من برای اشتباه یکی دیگه بارها و بارها تنبیه شدم.

دوس نداشتم تنها برم مدرسه، تو عالم رفاقت درست نبود به خاطر یه تو‌ گوشی قرار هر روزمون رو بی خیال بشم. یه روز که داشتیم می رفتیم مدرسه، صد متر مونده بود به مدرسه بهش گفتم صبر کن من یه خودکار بخرم‌ بیام، خودکار رو که خریدم‌ دیدم نیست. از دور دیدم وارد مدرسه شد.

چند دقیقه هم برام صبر نکرد. صبر نکرد چون نمی خواست به خاطر من چند دقیقه دیر برسه مدرسه، نمی خواست به خاطر من حتی یه تو گوشی بخوره!

اون از چشم ناظم در رفت و من نه، اون روز تنها تو گوشی خوردم. نوش جونم مهم نبود دیگه درد نداشت ولی یه چی رو فهمیدم. اینکه تو‌ زندگی برای همه ی ما حداقل یک بار اتفاق افتاده که به خاطر اشتباه دیگران تنبیه بشیم اما باور کنید این تنبیه شدن نیست که درد داره، اون چیزی که درد داره این هست که بفهمی کسی که به خاطر اشتباهاتش مدت ها زجر کشیدی حاضر نیست یه بار، فقط یه بار جای تو باشه… برای همین درد هست که خیلی از آدم ها تنها زندگی می کنن، تنها مدرسه میرن…

👤#حسین_حائریان

#رفیق #شفیق #اعتماد #سزاوار

#همراه #اعتماد #همقدم #تنهایی

#دوست #مدرسه #تاوان #تنها

#همکلاسی #معلم #راه #عبرت

#مهربان #مشق #سال #زندگی

#صبوری #درس #صبر #اشتباه

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

[ماه نیزه نشین؛ سیدالشهداء]

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس